ای بندهی خدا! من هرگز چیزی را زیباتر از تو ندیده ام. تو کیستی؟
آن مرد زیبا در پاسخ می گوید:
اَنَا رَأیُکَ الحَسَنُ الّذی کُنتَ عَلَیه، وَ عَمَلُکَ الصَّالحُ الّذی کُنتَ تَعمِلُهُ
یعنی: من رأی نیک تو
هستم که دارای آن بودی و کارهای شایستهی تو هستم که دارای آن بودی و
کارهای شایسته تو هستم که در دنیا انجام دادهای.
سپس به او میگویند:
بخواب و بیارام در حالی که چشمت روشن است و شادمان هستی. از آن پس همواره نسیمی از بهشت، بر جسد او میوزد که لذّت و بوی خوش آن را تا روز فرا رسیدن قیامت، در مییابد.
امّا وقتی که جسد کافر را در میان قبر می گذارند، زمین قبر به اومیگوید:
نه خوش آمدی و نه بجا امدی!
سوگند به خدا که تو را در آن هنگام که بر روی من راه میرفتی، دشمن میداشتم و اکنون که در شکم من قرار گرفتهای، دشمنی من نسبت به تو بیشتر شده است و به زودی نشانهی دشمنی مرا خواهی دید.
آنگاه قبر او را فشار میدهد و جسد او را خورد و خاکستر می کند و او را به همان خاکی که قبلا بود، بر میگرداند و دری از دوزخ به روی او گشوده میشود. او جایگاهش را در دوزخ میبیند. سپس مردی بسیار زشت از آن در وارد می گردد و او به ان مرد می گوید:
ای بنده خدا! تو کیستی؟
آن مرد در پاسخ میگوید:
من کردار زشت تو هستم که در دنیا انجام میدادی
و رأی ناپاک تو میباشم. بعد از آن روح او گرفته می شود و در جایگاه خود
در دوزخ نهاده می گردد. سپس همواره باد مسمومی از آتش بر جسد او میوزد و
او درد و سوزش آن را تا قیامت، در مییابد و خداوند 99 مار را بر روح او
مسلّط میکند که او را میگزند.
مارهایی که از نوع مارهای روی زمین نیست که اگر بر روی زمین چنان ماری بیاید و در زمینی بدمد، در آن زمین گیاهی نخواهد روئید.