جاهلان خیال بافتند
فرق شیعه را شکافتند
زخم شیعه را نمک زدند
قفل بر در فدک زدند
تاب دیدنت نداشتند
داغ بر دلت گذاشتند
تیر و قلب عاشق آه آه
سیلی و شقایق آه آه
علی رفتم بقیع اما چه سود
هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست
آن گل صد برگ خوشبویت کجاست
آن گل صد برگ خوشبویت کجاست
هر چه یاشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ،
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ،
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه ،
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
رخصت حضور نیابد، شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش
تا کعبه راز سنگ کرامت نیفکند
از چشم روزگار نهان است مدفنش
در حریم فاطمیه مرغ دل پر میزند
ناله از مظلومی زهرای اطهر میزند
تا که پرسیدم ز منطق، عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی ومجنون همه افسانه اند
عشق تفسیری ز زهرا و علیست
بریزم اشک غم، از دیده بر رخسار مادر جان
بنالم در عزایت بادل افکار مادر جان
به یاد آرم از آن ساعت که با پهلوی بشکسته
کشیدی ناله در بین در و دیوار مادر جان
از آن غصب فدک و ز بردن حیدر سوی مسجد
مرا دیگر نباشد طاقت گفتار مادر جان