هیچ قبری نیست مگر اینکه هر روز سه بار میگوید:
من خانهی خاک هستم، من خانه بلای و پوسیدن هستم، من خانهی کرم هستم.
وقتی که بنده مومن وارد قبر میگردد، زمین به او میگوید:
مرحبا! خوش آمدی.
سوگند به خدا که من تو را دوست داشتم، در ان وقت که بر روی من راه میرفتی و اکنون که در شکم من قرار گرفتی بیشتر تو را دوست دارم و به زودی تشانهی دوستی مرا در مییابی. در این هنگام به اندازهی دید چشمش، قبر وسیع میشود و دری در قبر به روی او گشوده می شود و او جایگاهش را در بهشت می بیند و از آن در مردی بیرون میآید که هیچ چشمی زیباتر از او ندیده است.
او به ان مرد میگوید: